دوشنبه، تیر ۱۴، ۱۳۸۹

عنوان ندارد !


اینو میشه گذاشت به حساب درد دل، اینجا کوته نوشت های منه اما الزاماً به این معنا نیست که حتما مینیمال های من باشه، گاهی گفتن از دل تنگی ها جایی که کسی نبیندتش خیلی قشنگتره و بهتر تا اینکه جایی بگی که همه بشناسنت، اولی یه امتیازی داره اونم اینکه شخصیتش حفظ میشه و همچنان همونی که هست باقی میمونه توی عالم واقع اما دومی رنجش دوتا میشه و احساس ندامت از گفتار هم همراهش. چند روزیه که دلم به شدت گرفتس، هم می دونم و هم نمی دونم چرا اما کاری ازم بر نمی آد، دنیای تاریک روحم بدجور داره تاریکتر میشه اونقدر که دلم رو هم داره سیاه میکنه. زندگی و فقط زنده گی می کنم و اصلاً هیچ پیشرفتی از بیرون برام حاصل نمیشه با اینکه من 100+ قدم برداشتم اما این خدای نامرد نصف قدم هم برنداشت . شاید این یه اعتراف باشه واسه کسی که سعی میکنه تمام کسانی که میشناسنش تظاهر کنه که آدم خوشبختیه و مقاومه . نه نیستم، دیگه نیستم. ایه یه اعترافه .

یکشنبه، تیر ۱۳، ۱۳۸۹

سوالات بی جواب !



خدایا !
تو که کری ، ما که عقل داریم چرا هی صدات میزنیم ! ؟