پنجشنبه، خرداد ۰۵، ۱۳۹۰

مرقومه‌ی مرحومه


برام یه چیزایی خیلی جالبه، اونم اینکه مردم بعد از مرگ برای هم عزیز می‌شن. زمان زیادی نیست که مادر یکی از بستگان نزدیک فوت شدن،( البته خدا رفتگان شمارو هم بیامرزه) این بچه‌هاش سر ارث پدری باهم دعوایی و جنگی داشتند در حد جنگ های جومونگ که جنبه جَوش بیشتر از جنبه عمل بود، تا موردی پیش میومد یا برادر و خواهری کاری می‌کرد اون یکی دیگه می‌زد به تیپ و تاپ این یکی، یا اینکه اصلا هیچکدوم مادرشون رو نمی‌بردن خونشون و به همین خاطر پیرزن بیچاره همیشه تنها گوشه اتاقش بود. این پسری هم که ازش نگهداری می‌کرد صرفا تنها از این جهت که تو خونش باشه بود. بعد از این همه کش و قوس و سر نزدن بچه‌ها مادر بیچاره افتاد مرد، حالا جالبیه قضیه این بود که هر کدوم می‌گفت این مادره از دست اون یکی دق کرد و مرد و اگه پیش من بود چند سال دیگه می‌موند، یا یکی دیگشون مشت و لگد میزد به در که مادرش مرده و این روز مادری هم، همگی باهم رفتن سر قبرش! اما چرا اینقدر دیر؟ چرا اینقدر دیر به این فکر افتادن که باید به مادر هم سری زد! الان هم که ناصرخان حجازی فوت شدن و بلبشویی که تو وب خودتون می‌دونید، اگه از سرطانش اطلاع نداشتن بعید نبود بگن این رژیم کشته این بنده خدا رو! ما خودمون در عجبیم از خودمون ولی باز هم همونیم.

نتیجه: مرده پرستی متاسفانه چیزیه که در جامعه ما بسیار بهش توجه می‌شه،‌در صورتی که بهتر اونه که تا وقتی هستیم باهم خوب باشیم. مطمئن باشید دنیایی دیگه وجود نداره که بخواهییم از دل هم در بیاریم. بیاین تا هستیم آدم باشیم، خودمونو نگیریم،‌مغرور نباشیم (مگه کی هستیم! هرچی هم باشیم تو علممون همیشه شک وجود داره)، هرجا هستیم الگو باشیم

پ.ن: اینا نصیحت و موعظه نبود بلکه مسائلی هستند که همیشه وقتی بهش می‌رسیم میگیم خودمون خیلی خوب می‌دونیم اما اگه دونستنی وجود داشت حتما عملی وجود می‌داشت.

۱ نظر:

  1. برای اینکه یاد نگرفتیم قدر داشته هامون را بدونیم.

    پاسخحذف